به جز «پایتخت» و «نونخ» سریال دیگری پتانسیل و ظرفیت دنبالهسازی ندارد
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: حامد عنقا نویسنده و تهیهکننده نامآشنایی در تلویزیون، سینما و نمایشخانگی به شمار میرود. او زاده 1357 در تهران، طراح، فیلمنامهنویس و تهیهکننده است. او از سال 1378 فعالیت خود را با ساخت مستندهای اجتماعی آغاز کرده است و در دورههای مختلف در تلویزیون، سینما و صنعت موسیقی به عنوان طراح، تهیهکننده و سرمایهگذار فعالیت کرده است. همچنین به عنوان مربی و معلم کارگاهها و دورههای مختلف کارآفرینی و خلاقیت در زمینه فرهنگی و هنری فعالیت کرده است.
حامد عنقا فعالیتش را در سال 1378 در تلویزیون به عنوان مدیرتولید مجموعه «خانه قدیمی» آغاز کرد و در ادامه به کار مستندسازی اجتماعی روی آورد. یک سال بعد کارگردانی سریال «به همین سادگی» را برای شبکه پنج به عهده گرفت که در آن بازیگرانی چون اکبر عبدی، اکبر رحمتی، غلامرضا نیکخواه و مرحوم عارف لرستانی، حضور داشتند.
در سال 1388 فیلمنامه «نردبام آسمان» به کارگردانی محمدحسین لطیفی را نوشت و در سالهای 1393 و 1394 هم به عنوان نویسنده به ترتیب با سریالهای «انقلاب زیبا» به کارگردانی بهرنگ توفیقی و «تنهایی لیلا» به کارگردانی محمد حسین لطیفی همکاری کرد.
بیینید اینهایی که گفتید چند موضوع مختلف است و در آن کمی بیانصافی هم میبینم. بیانصافی در آن بخشی که پلتفرمهای داخلیمان را در کنار شبکههای ماهوارهای قرار دادید و با آنها جمع بستید که بعداً در موردش حرف میزنیم. اما درباره آن صحبتی که آقای جبلی در جمع برنامهسازان و تهیهکنندگان مطرح کردند که گفتند «امروز تلویزیون به جهت داشتن مخاطب در مضیقه است و این تقصیر همه ما است و ما باید دست به دست هم بدهیم.»؛ من از این اظهارنظر استقبال کردم.
سخنان رئیس صدا و سیما درباره مخاطب شجاعانه بود
به نظرمن این حرف شجاعانهای است و نشان میداد که رئیس رسانه ملی نسبت به آن چیزی که تحویل گرفته آگاه است و تصمیم ندارد که با خودفریبی و بر مبنای گزارشها آن را اداره کند بلکه تصمیم جدّی دارد برای اینکه بتواند آنتن را به آن موقعیت بالنده خود برساند، به همین دلیل از آن صحبت ها استقبال کردم و خیلی خوشحال شدم.
در عین حال هم گفتم که باید فرصت بدهیم؛ یعنی حداقل باید یک فرصت یکساله بدهیم که نیمی از این فرصت گذشته، فکر میکنم بهترین زمان برای دیدن اینکه به چه نتایجی ممکن است برسیم، شاید نوروز امسال باشد که همزمان با ماه رمضان خواهد بود. آن زمان، موقعیت مناسبی است که بینیم این دستفرمانی که آقای جبلی و تیم همراهش دارند، به چه سمتی میرود.
اما نکته دوم این است که در مجموع مسابقه تک نفرهای که حتی احساس برنده شدن هم به تو بدهد، برنده شدنِ بیافتخاری است. در واقع آن چیزی که در داخل کشور به عنوان محصول فرهنگی وجود دارد از سریال تلویزیون، فیلم سینمایی، سریالهایی که در پلتفرمها منتشر میشوند، موسیقی و هنرهای تجسمی، همگی درون سبدِ فرهنگی جمهوری اسلامی ایران است.
اگر که ما نگاه حاکمیتی داشته باشیم، -نگاه حاکمیتی با نگاه حکومتی دو مقوله جداست؛ نگاه حاکمیتی یعنی یک نگاه ملی به قضیه داشته باشید و تک تکِ افراد و یکان یکان مردم جامعه را مردم خودتان بدانید؛ بدانید که هرکدام از آنها مصرفکننده این محصولاند؛- پس نباید دیگر دچار این نگرانی و دغدغه باشیم که آیا این مخاطبِ پلتفرم است یا مخاطب شبکه دو؟ اگر ما صاحب شبکههای خصوصی تلویزیونی بودیم این رقابت و این نگاهی که گاهی به جدال هم کشیده میشود، قابل فهم بود. اما وقتی صاحب یک رسانه ملّی هستید که از بیتالمال و توسط بخشی از خود این مردم اداره میشود، این رقابت یا مسابقه که چه چیزی خوب است یا چه چیزی بد است، به نظرمن کسرِ شأن کل سیستم است.
نگاه من براساس حرفهایی که آقای جبلی داشت این بود که او، برخلاف دوره قبلی که متأسفانه محل نزاع به درستی تعریف نمیشد، به دنبال همافزایی است و این همافزایی در نهایت به نظام فرهنگی جمهوری اسلامی کمک میکند.
این بحثهای حاشیهای که چرا از من مجوز نمیگیرند و فلان و بهمان نمیکنند این هم به نوعی بدفهمی موضوع است که به وجود آمده! فکر میکنید کدام بخش خصوصی حاضر است سرمایهاش را به خطر بیندازد برای اینکه بدون ساز و کار قانونی در کشور کار کند. اگر که این اتفاق میافتد، این دو دستگی و دوگانگی به وجود میآید، ما به عنوان حکمران اصول حکمرانی را درست ادا نمیکنیم و دیگر واقعاً بهقول یک دوست، حتی وقتی روزنامه کیهان هم نسبت به این موضوع واکنش نشان میدهد میفهمیم که آشِ دیگ خیلی شور شده!
* با این توضیحاتی که دادید، نظر شما درباره موضوعاتی که درباره تقویت مرجعیت صداوسیما مطرح میشود، چیست؟
ببینید اصولاً مرجعیت یک رسانه چه صدا وسیما و چه هر مجموعه رسانهای دیگر به رفتار رسانه و هماهنگیاش با افکار عمومی برمیگردد؛ مرجعیت رسانه به این معناست که آن نهاد رسانهای بتواند نیاز مخاطب را از منظر احساس رفاقت، صداقت، همراهی، فهم و ادارک آنچه مخاطب میخواهد، مرتفع سازد و در این صورت میتوان مرجعیت را به آن رسانه برگرداند. در همین دورهای که آقای جبلی آمدند و بحثِ اختلال در سامانههای سوخت به وجود آمد قبل از اینکه بازی دست رسانههای خارجی بیافتد، سازمان صداوسیما توانست این کار را به خوبی پیش ببرد. عملاً در آن موضع توانست مرجعیت خودش را به دست بیاورد. در حوزه فیلم و سریال هم همینطور است.
تلویزیون سریال خوب پخش کند، مخاطب میبیند
یکی از بزرگترین سوء تفاهمها این است که فکر میکنیم خانواده امشب وقتی میخواهد سریال ببیند میگوید پلتفرمها چه چیزی دارند نه اصلاً این طور نیست. تلویزیون سریال خوب نشان دهد قطعاً مخاطب تلویزیون میبیند و سریالی بد در پلتفرمها منتشر شود، حتماً نمیبیند. الان در پلتفرمها صرفاً درباره دو برنامه و سریال حرف میزنیم. کارهای دیگر هم وجود دارند که هیچکس درباره آنها حرف نمیزند. اما این لجبازیها بعضی وقتها حاصلِ رفتارهای شخصی مدیریتی است که ما را گرفتار کرده است.
مثلاً سریال «جیران» حسن فتحی واقعاً با تغییراتی قابل پخش از تلویزیون نیست؟ زمانی صداوسیما هر فیلمی که در سینما پخش میشد را میخرید و پخش میکرد؛ الان چند سال است که دیگر این اتفاق نمیافتد؟ خیلی اوقات فکر میکردیم به خاطر تفاوت نگاه سیاسی بعضی از دولتهای وقت با نگاه صدا وسیما است که این اتفاق نمیافتد؛ الان چطور؟ یک زمانی ما در وزارت ارشاد به این نتیجه رسیدیم که به خاطر نوع تفکری که در وزارت ارشاد نسبت به حوزه فرهنگی وجود دارد ممکن است بخشهایی با نگاه اصیل جمهوری اسلامی زاویه پیدا کند، به همین خاطر"ساترا" مرجعیت پیدا کرد.
برگرداندنِ مرجعیت به هر رسانهای به واسطه همین سه، چهار المانی است که با درست کردن آن به وجود میآید؛ مخصوصاً امروز که مردم هزاران هزار راه ارتباطی برای به دست آوردن محتوا و خبر دارند. گذشت آن روزگاری که فرد برای به دست آوردن خبر، جلوی کیوسک روزنامهفروشی میرفت و با تهیه روزنامه در جریانِ اخبار قرار میگرفت. چرا تفکر مدیریتی ما خودش را آپدیت و به روز نمیکند؟ این به روزکردن و نکردنِ این تفکر، مسئلهای است که هزینهای برای نظام ایجاد میکند؛ چرا هرکدام از این مشکلات مدیریتی ما باید تبدیل به یک هزینهای برای نظام شود؟
* در صحبتهایتان یک نکتهای درباره «جیران» گفتید که اگر تغییراتی اعمال شود حتی میشود این سریال را از تلویزیون پخش کرد. این موضوع درباره سریال «آقازاده» هم مطرح شد. هنوز هم بسیاری این سؤال را دارند که چرا «آقازاده» برای تلویزیون ساخته نشد؟
«آقازاده» شاید با کمتر از یکی دو درصد، آن هم شاید در بعضی از جاها به نوع پوشش یا مثلاً یکی دو دیالوگ، ممکن بود ایراد گرفته شود اما صددرصد از تلویزیون قابل پخش بود و ما هم استقبال میکردیم.
* چرا نشد؟
نمیدانم، برویم سؤال بعدی. بگذریم دیگر از دوران "آقازاده" و "آقازادهها" گذشتیم، الان دوران جدیدی هست.
* در میانِ صحبت درباره مرجعیت صداوسیما، به نظرتان حذفِ دو شبکه شما و ایرانکالا، استارت خوبی برای چابکسازی صداوسیما بود؟ به تعبیرِ برخی لاغر کردن سازمان میتواند به یکسری از مسائل کمک کند؛ نظر شما در این باره چیست؟
خیلی زود است که در این باره بتوان اظهارنظر جدّی داشت. این شبکههایی که حذف شدند شبکههای تأمینیاند یعنی نیروی انسانی بسیار زیادی ندارند و بیشتر در حوزه پخشاند تا تولید. به نظرمن این چابکسازیها میتواند مسیر شروع باشد و امیدوارم ادامه پیدا کند. مسیری طولانی پیشروست و چابکسازی و لاغرسازی حتماً کار درستی است اما منوط به استراتژی و هدفگذاری! وگرنه صرفِ اینکه دو شبکه مخاطب نداشتند تعطیل شوند این لزوماً با اینکه کار خوبی است نمیتواند نتایج خوبی هم داشته باشد.
* درباره وضعیت ریزش مخاطب نکاتی را مطرح کردید؛ شما به عنوان یک فیلمنامهنویس و تهیهکننده چه سهمی از این وضعیت (ریزش مخاطب) را برعهده میگیرید؟
حتماً سهم ما زیاد است؛ این اوج بیانصافی است که من فقط بخواهم بنشینم پایم را روی پای دیگر بیندازم و مدیران و تصمیمگیران را به نقد بکشانم. در واقع به این نکته فکر کنیم که اگر کسی کاری با ما نداشت ما میتوانستیم میلیون- میلیون و میلیارد- میلیارد بیننده برای تلویزیون بیاوریم؛ این اوج بیانصافی است. در واقعیت، آن مدیر است که با تصمیمات درست یا غلطش میتواند از منِ برنامهسازی که میتواند مخاطب ایجاد کند یا نمیتواند، در چه پروسهای بهره ببرد.
ما جزو آدمهایی هستیم که در این سالها هر کاری ساختیم در هر شبکهای که بوده و یا حتی بیرون از تلویزیون، اصلاً هم نمیگویم کارمان خوب بوده و یا بیایراد، اما به جرأت میتوانم بگویم، میتوانیم مدعی باشیم که هر کاری ساختیم در سال خودش پُرمخاطبترین کار بود. امروز من غصه میخورم وقتی میبینم برای کارهایی کَف میزنیم که 8 درصد یا 11 درصد بیننده دارند. ما تجربه 84 درصد بیننده را با سریال «تنهایی لیلا» داشتیم. تجربه 56، 57 درصد بیننده و نزدیک به 90 درصد رضایت مخاطب را در سریال «پدر» داشتیم و به ما گفتند فصل دوم را بسازید؛ و ما گفتیم میرویم یک کار بهتر بسازیم. در حالیکه امروز میبینیم کارهایی که مخاطبِ 3 درصدی دارند فصل سوم و چهارمشان ساخته میشود.
من از دوره آقای لاریجانی که رئیس سازمان صداوسیما بودند وارد تلویزیون شدم با مدیران زیادی کار کردم اما این دوره با بقیه دورهها فرق دارد. آقای جبلی جزو معدود مدیران و رؤسای صداوسیما هستند که از پایینترین درجات سازمان شروع کرده و به این جایگاه رسیده است. حتی آقای سرافراز که رئیس صداوسیما شد از پایین شروع نکرده بود از پُست مدیریتی در برونمرزی شروع کرد. آقای ضرغامی در حالی به این مسئولیت رسید که پیش از آن، به عنوان معاون امور استانها و مجلس به رسانه ملّی آمده بود.
آقای جلیلی منتقد تلویزیون بود، پس توقعمان بیشتر است
آقای جبلی از کارمندی شروع کرده پس حداقل این امید را داریم که یک نفر بعد از سالها یک سازمان را از پایین میشناسد و امید دوم این است که همچنان منتظریم ثمرهاش را ببینیم. تیمی که امروز سکانِ بخش سیما را برعهده گرفتهاند یعنی آقای جلیلی و دوستانشان منتقدین تلویزیون در دوره قبل بودند؛ پس توقعمان بیشتر است. پس ما میگوییم چون شما منتقدین دوره قبل بودید توقع ما بیشتر است.
امروز شرایط تلویزیون با توجه به این اوضاع و حجم محتوایی که وجود دارد نیازمندِ یک برنامه کوتاه مدتِ ضربتی است. حداقل در 6 ماه با شوکی که میتواند وارد کند، می تواند به مخاطب این نوید را بدهد که واردِ دوره جدیدی شده است. به نظرمن الان حکم دادن، بیانصافی است و باید حداقل یک سال صبر کرد تا بگوییم این تلویزیونی بوده که از این تیم توقع داشتیم.
* یکی از بحثهای دیگر موضوع بازگشت چهرههای محبوب به تلویزیون است که آقای جبلی در روزهای ابتداییِ حضورشان به عنوان رئیس صداوسیما آن را مطرح کردند. یک گامهایی هم برداشته شد؛ شما اعتقاد دارید این مسیر باید چگونه پیش برود؟
من معتقدم که اولاً رسانه باید زایش داشته باشد؛ حتماً باید چهرههای جدیدی بیایند و کار درستی انجام بدهند و به محبوبیت قبلیها باشند. البته این نکته بدین معنا نیست که ما محبوبیت آنها را کنار بگذاریم چه چهرههای محبوبی که هنوز جلوی دوربیناند و چه آنهایی که نیستند. صداوسیما میلیاردها میلیارد هزینه کرده تا یک تهیهکننده، تهیهکننده یا یک مجری، مجری شود. احسان علیخانی به تنهایی احسان علیخانی نشده بلکه در این آزمون و خطاها میلیاردها هزینه شده تا به اینجا برسد.
مثل این میماند که میلیاردها هزینه کنید تا یک ساختمان دو طبقه ساخته شود و بعد به امان خدا رهایش کنید و بروید در چادر زندگی کنید؛ قطعاً تبدیل به یک متروکه میشود. یعنی از اواخر دهه 1360 و اوایل دهه 1370 سریالهای سنگینی با حسن فتحی ساخته شد و واقعاً نباید تلویزیون او را به همین راحتی از دست بدهد. منظورم این نیست که برای او مانع ایجاد کند و نتواند بیرون از تلویزیون هم کار کند. بلکه فضایی فراهم کند که حسن فتحی، محمدحسین لطیفی و کاربلدهای دیگر که سریالهای پرمخاطبی در تلویزیون داشتند؛ یا مثلاً سیروس مقدم که برندی مثلِ «پایتخت» ایجاد کرده همچنان باشند این سرمایهها را به راحتی نباید از دست داد.
* بحثِ بعدی من در حوزه مخاطب است. به نظرشما از حیثِ مخاطبشناسی تفاوتی بین مخاطب نمایشخانگی با مخاطب تلویزیونی وجود دارد؟
تنها تفاوتی که وجود دارد؛ در نمایشخانگی به حوزه عرضه و تقاضا و سرمایه بخش خصوصی توجه میشود و میزان حساسیت برای جذب مخاطب خیلی بیش از تلویزیون است. این نکته بدین معنا نیست که تلویزیون نباید روی این حوزه کار کند اتفاقاً آن هم باید مخاطبشناسی قوی داشته باشد. اما تلویزیون یک قابلیت اضافهتری نسبت به بقیه پلتفرمها دارد. یعنی در واقع میتواند برای مفاهیم متعالی خودش بیشتر از توان خودش وقت بگذارد. برای اینکه وظیفه فرهنگسازی هم عهدهدار است؛ یعنی وقتی اتفاقی در جامعهمان میافتد اول کسی که باید واکنش نشان دهد تلویزیون ماست.
نباید مخاطبمان دست غریبهها بیفتد
این نکته را به یاد داشته باشید که مخاطب عمومی، محتوایِ خوب و فوقالعاده میخواهد؛ محتوا را شبکه دو نشان بدهد یا سه و یا فیلیمو و نماوا برایش چندان فرقی نمیکند. در هیچکدام از این شبکهها هم آن را پیدا نکند در کانال تلگرامی، شبکه ماهوارهای نشان بدهد آنجا میبیند. تنها بحث رقابت اینجاست که در کجا زودتر، مخاطب را از آنِ خود میکند. ما باید تلاش کنیم مخاطبمان دستِ غریبهها نیفتد؛ چرا که مخاطبِ ما اگر آنجا برود چیزهای دیگر هم میبیند و در درازمدت دچار مسائل جدیدی در حوزه اجتماعی خودمان هم میشویم. اگر با تدبیر در این عرصه پیش برویم به عنوان رسانه رسمی مخاطب برای ما میماند و دچار مسئله کمتری خواهیم بود.
* بنابراین میانِ مخاطب نمایشخانگی و تلویزیون فرقی وجود ندارد....
بله. به نظرمن هیچ تفاوتی ندارند و گفتن این حرف از اساس یک اشتباه در مخاطبسنجی است.
* به عنوان یک نویسنده قائل به استاندارد دوگانه و متفاوت برای فیلمنامههای تلویزیون هستید؟
خیر. اصلاً و مطلقاً. اتفاقاً فکر میکنم من به عنوان یک نویسنده وقتی که در تلویزیون کار میکنم میتوانم کار سنگینتری انجام دهم. یعنی میتوانم علاوه بر اینکه حواسم به جذب مخاطبم باشد با توجه به وسعت و گستره بیشتری که در این فضا در اختیار دارم، فرصت این را داشته باشم که حرفها و پیامهای مهمتری در زیرلایه جذابیت به مخاطب ارائه بدهم.
به جز این نکته، هیچ دوگانه دیگری نمیبینم؛ این را هم در نظر بگیرید که چه نویسنده، چه کارگردان و چه تهیهکننده، کسی را پیدا نمیکنید که مثلاً بگوید من چون در تلویزیون کار میکنم اینطوری مینویسم و یا این مدلی میسازم و یا چون فلان شبکه است، طور دیگری کار میکنم. هر کدام در هر مدیوم و عرصهای باشند، سعی میکنند بهترینشان را بنویسند و روی کار بیاورند.
یعنی من وقتی سریال "قلب یخی" را نوشتم سعی کردم تا آنجایی که میتوانم، بهترین کارم را انجام بدهم و وقتی هم سریال "تنهایی لیلا" را مینوشتم تا آنجایی که تواناییام را به کار بستم، سعی داشتم بهترین کارم را ارائه بدهم. حالا اگر یکی بهتر از آن نشده مشکلش از من است؛ من در آن موقعیت فهم و درک درستی نداشتم.
* برخی اعتقاد دارند سریالهایی که در نمایشخانگی ساخته میشود فیلمنامههای قویتری دارند؛ شما قبول دارید؟
نه قبول ندارم اما یک چیزی را قبول دارم از آنجایی که سرمایه ترسو است سعی میکند وقتی کاری را میخواهد بسازد حداقل ریسک را داشته باشد. ترسو بودن سرمایه و نگاه حداقل ریسکی باعث میشود به این فهم برسد که اهمیت دادن به فیلمنامه و انرژی گذاشتن برایِ آن کمریسکتر از به خطر انداختن سرمایه هست تا ساختنش! در تلویزیون اینطوری نیست.
منهای اینکه ما در شوراهایمان در تلویزیون آنقدر بعضی وقتها موضوعات فرامتنی و حاشیهای بر اصل کارمان غلبه میکند که ممکن است همچنین سوء تفاهماتی پیش بیاید که ما امروز مشکل فیلمنامه داریم و شخص با خودش میگوید چرا فکر میکنید ما مشکل فیلمنامه داریم میگوید از کارهایی که پخش میشود؛ من میگویم این کارهایی که پخش میشود حاصل درک و تصمیم یک مدیر در تلویزیون یا یک تهیهکننده و سرمایهگذار در بخش خصوصی است و لزوماً ربطی به فیلمنامه ندارد.
هزاران هزار فیلمنامه درجه یک وجود دارد که آن مدیر تشخیص نداده که این خوب است و دهها فیلمنامه بد وجود داشته که مدیری فکر کرده که فیلمنامه خوبی است و این کمال بیانصافی است که شدیدترین انتقادات به فیلمنامه برگردد. البته حق منتقد است که هرگونه میخواهد نقد کند و حرفی هم در آن نیست. بنابراین به نظرمن فیلم خوب، فیلم بد، فیلمنامه خوب، فیلمنامه بد مستقیم به کسی که تصمیم گرفته این کار ساخته شود، برمیگردد.
* موضوع بعدی، ذائقهسنجی است؛ راهکار شما برای پیبردن به ذائقه و نیازهای جدید مخاطب چیست؟ چطور تشخیص میدهید که مثلاً الان وقت تمرکز روی فلان مسئله یا سوژه است؟ در واقع چطور از مخاطب خودتان بازخورد میگیرید و چطور آن نظرات و مطالبهها را در آثارتان بازتاب میدهید؟
این نکتهای که شما سؤال میکنید یک فرمول خاص ندارد. اینکه یادت باشد آرتیست همیشه باید جلوتر از جامعه خودش باشد نه در پَسِ جامعهاش! شما به عنوان یک گزارشگر و روزنامهنگار، امروز میبینید مشکل مردم گرانی دارو است و یک گزارشی درباره این مشکل کار میکنید. من اگر بخواهم امروز فیلمی درباره دارو و گرانیاش بسازم با پروسه 6 یا 7 ماههای مواجه میشوم. این محصول بیارزش و کهنه خواهد بود.
آرتیست حتماً باید از جامعهاش جلوتر باشد و این کسانی که یک وقتهایی حرف میزنند که فلان شخصیت یا فلان داستان تقابل و تعاملش با امروز جامعه چیست یک بحث خیلی مفصلی هست که فکر میکنم آدمهایی که خیلی در این حوزه تخصص داشته باشند خیلی وارد بحثِ آن نمیشوند. اینکه ببینید جامعه الان چه چیزی دوست دارد و آن را بسازید، عزیزم در حرف بامزه هست و از این حرفهای تیتری روزنامههاست. در واقع افرادی که نتوانند کاری انجام دهند بیشتر ترجیح میدهند دربارهاش سخنرانی کنند.
خیر. هم همین مسئله بود و هم اینکه یک موج حاشیهای که بعد از آن به وجود آمد. خیلی حوصله نداشتم و البته از فصل 2 ساختن هم خیلی خوشم نمیآید و راجع به ساخته نشدن فصل دوم این سریال بارها صحبت کردم. بالأخره یک حواشی به واسطه یکی از بازیگرها پیش آمد که مصلحت نبود و دوست نداشتم مثل سریالهای دیگر باشد که بازیگر اصلی فرد دیگری میشود. بنظرم اینها یک نوعی کاسبی و پول درآوردن است؛ من راههای دیگری را ترجیح میدهم پیدا کنم.
به جز «پایتخت» و «نونخ» سریال دیگری پتانسیل و ظرفیت دنبالهسازی ندارد
در واقع وقتی میتوان قصه جدیدی را روایت کرد چرا به سراغش نروم. من به طورکل احساس میکنم تلویزیون ما به جز کارهای طنز «پایتخت» و «نونخ» خیلی پتانسیل دنبالهسازی ندارد.
* در بحث فیلمنامهنویسی امروز جایِ خیلی از فیلمنامهنویسان خوب در تلویزیون خالی است؛ اساساً با اختصاص بودجه خوب به بازیگران و عدم توجه به نویسندهها کمتر شاهد یک فیلمنامه خوب و موثریم. مشکل از کجاست؟ فیلمنامههایی که در مناسبتهایمان جایشان خالی است و اصلاً کار در خورِ مناسبتی نداریم.
هیچ نویسندهای فکر نمیکنم تصمیم اولش برای نوشتن یک فیلمنامهای خوب بستگی به پول و قراردادش داشته باشد البته ممکن است درباره بقیه صنوف این حرف را بتوان مطرح کرد؛ من این سوال را اینجا از شما میپرسم؛ کدام یک از مدیران برای کار خودشان علیرضا طالبزاده را صدا کردند که فیلمنامهای مثل "صاحبدلان" بنویسد و او گفته چون آنقدر به من نمیدهید من نمیآیم. پس یعنی مشکل از جای دیگر است.
ممکن است به فلان بازیگر بگویید در این کار بازی کند بگوید در فلان سریال نمایشخانگی، فلان قیمت بیشتر دادند و من نمیآیم اما کدام یک از نویسندههای خوبمان که در این حوزه کار کردهاند را صدا زدند و از آنها خواستند فلان سریال رمضانی را بنویسد و آن نویسنده بگوید چقدر میدهید و بگوید فلان قیمت، کم است و من نمیآیم. در واقع مشکل از جایی است که بعضیها نخواستند یا فکر میکنند چرخ را میشود از نو، اختراع کرد.
فکر میکنند ما نویسندهها کار خاصی نمیکنیم؛ همین حرفها، سکانسها و دیالوگها را گردهم میآورد و یک چیزی مینویسد. در واقع تصور برخی این است که نویسندهها کار خاصی نمیکنند؛ اگر این قصه را حامد ننویسد مثلاً حسین هم میتواند بنویسد و فرقی ندارد، نتیجهاش همین میشود. شاهدیم که در این دو سه سال، یکسری کارهای مناسبتی داشتیم که باعث شرمندگی بوده است.
* نکته بعدی بحثِ اقتباس است که یک مقدار در سریالهای نمایشخانگی جدّی شده مثلاً "یاغی" و پیش از آن "زخمکاری"؛ و یا با آثار ادبی همچون «نامیرا» مواجهیم و آثاری از این دست که در حوزه ادبیات دینی مطرحاند. چرا سینمای اقتباسی در ایران جدّی گرفته نمیشود و البته خود شما به سمت این آثار برای تولید فیلمنامه رفتید؟
کار اقتباسی همیشه موفق از آب در نمیآید
بله. فیلم "شهید بروجردی" را در دستِ تهیه دارم؛ اقتباس از یک بخشی از کتاب محمد مسیح کردستان نوشته نصرتالله محمودزاده هست؛ اما موضوع اقتباس موضوع پیچیدهای است به چند دلیل، مثلاً عدم نسبت مناسبی که بین بچههای تلویزیون با حوزه ادبیات داستانی وجود دارد یا نوع سلیقههایی که هست یا نوع تعاملی که ایجاد میشود، من فکر میکنم چند وقت پیش در مصاحبهای راجع به اقتباس صحبت کرده بودم.
آنجا گفتم معنیِ اقتباس، این نیست، کتابی که مورد اقتباس قرار میگیرد لزوماً واجد ارزش است؛ نه اینطوری نیست و در دنیا هم کلی کار اقتباسی ساخته شده که حالا اسم پنج موردِ آن سرزبانها است و 500 کار اقتباسی داریم که کارهای بیارزشی از آب درآمدند اما اگر بتوانیم این نسبت را در کارهای حوزه مذهبی و ... رعایت کنیم واقعاً میتواند یک قدم رو به جلو باشد.
* برخی از تهیهکنندگان مطرح کردهاند که در میان کارهای ساخته شده در گذشته میتوان آثاری را پیدا کرد که با سیاستِ امروز به تولید نخواهند رسید. آیا شما هم در میانِ کارهایتان به چنین نکتهای رسیدید.
من به این موضوع اعتقاد ندارم و خیلی تفاوتی بین امروز و قدیم نمیبینم. «انقلاب زیبا»ی امروز را میتوانیم بسازیم. یعنی در واقع همان «انقلاب زیبایی» که آن روز ساختم را امروز هم میتوانم بسازم.
* این «انقلاب زیبا»ی امروز چه مختصاتی دارد؟
حتماً با مسائل امروز، متن دچار تغییر میشود.
* خب، چرا نمیسازید؟
احساس نیاز شود، میسازیم. ما سرِ «انقلاب زیبا» هم پوستمان کنده شده و زیاد فرقی نکرده الان هم همین است.
مشغول نگارش فیلمنامه "ترور" شهید سلیمانی هستم
* این روزها مشغول فیلم سینمایی شهید بروجردی و سریالِ ترور حاج قاسم هستید...
بله خوشبختانه فیلم شهید بروجردی به کارگردانی محمدحسین لطیفی در جریان است و مشغول نگارش فیلمنامه سریال «ترور» حاج قاسم سلیمانی هم هستیم.
* میخواهم وارد بحثِ فیلمنامههای مناسبتی و عدم توجه به این بخش در تلویزیون، شوم.
همه ما تعصب و عِرق ساختن چنین کارهایی را داریم؛ وقتی میبینم کاری در تلویزیون ساخته شده که در شأن مردم نیست و یک کار دمِ دستی در این زمینه به حساب میآید ناراحت میشوم. اینکه فقط در چنین کارهایی، چهار تا پارچه سیاه به درد و دیوار نصب شود اینکه کار محرمی نیست. چه کاری ساختیم که بتوانیم مفهوم محرمی را برسانیم؛ چرا مثل کاری که محمدحسین لطیفی ساخت نسازیم که آن حال و هوای محرم را القاء میکند.
*خودتان دوست داشتید یک کاری برای امام حسین(ع) بسازید؟
بله معلوم است که دوست داشتم. اما فقط صرف اینکه من بخواهم نیست. من خیلی چیزهای دیگری هم دوست دارم اما متأسفانه این جهان براساس دوست داشتنِ ما پیش نمیرود و شرایطش فراهم نشده است. بله یکی دو مورد در ذهنم بوده و به سمتش هم رفتیم اما به جایی نرسیده است.
* چه کاری بوده است؟
نمیتوانم نامش را ببرم، مربوط به گذشته بوده و امکان دارد نام بردن از آن، سوء تفاهماتی را برای دوستان ایجاد کند.